شماره پنج: مدرسه

روایت دوم: حسن

روایت دوم: حسن

نام بعضی نفرات

فاعِلاتُن فَعَلُن

حسن رشدیه

لابد نیما یوشیج زمان سرودن این شعر نامِ «حسن رُشدیه» را بر کاغذ نوشته و دنبال کلمه‌ ای می‌ گشته بر وزن نام او. حسن رشدیه… حسن رشدیه… نام بعضی نفرات… یاد بعضی نفرات…

یاد بعضی نفرات

روشنم می‌ دارد:

اعتصام یوسف،

حسن رشدیه

قوتم می‌ بخشد

ره می‌ اندازد

و اجاق کهن سرد سرایم

گرم می‌ آید از گرمی عالی‌ دمشان

نام بعضی نفرات

رزق روحم شده است.

وقت هر دلتنگی

سویشان دارم دست

جرئتم می بخشد

روشنم می‌ دارد.»

چهارشنبه کنم فکری

پنج‌ شنبه کنم شادی

جمعه می‌ کنم بازی

ای شنبه ناراضی

پاها فلک اندازی

چوب‌ های آلبالو

پاهای خون‌ آلو

سال 1241 شمسی مکتب‌ خانه‌ ای در محله چَرَنداب تبریز

نام مکتب‌ دار سید غضنفر وزیری بود. پسری به نام حمزه درس را بلد نبود. سید غضنفر شلاق و فلک را آماده کرد. عبارت مورد علاقه خودش را زیر لب خواند: «احمق‌ الرِجال، معلم‌ الاطفال.» و به صدای بلند گفت:

«خب جناب میرزا حمزه شما هیچ‌ کدام از درس‌ های چهارشنبه را حاضر نکرده‌ اید. بنابراین بنده مجبورم مانند هر شنبه شما را فلک کنم.»

– آقا سید ببخشید.

سید غضنفر بچه‌ ها را نگاه کرد. میرزا حسن بود. خلیفه کلاس.

+ بله حسن؟

– آقا سید ممکن است حمزه را ببخشید؟

+ نه حسن

– آقا سید اگر من ضمانت او را بکنم چه؟

+ چه ضمانتی؟

– هفته دیگر درسش را حاضر باشد.

+ اگر حاضر نباشد؟

– من را فلک کنید.

ضمانت پذیرفته شد. آن هفته سید غضنفر درس مَفعولٌ‌ به و مفعولٌ فیه را در کلاس شرح داد. حسن تمام هفته با حمزه کار کرد و همه‌ چیز را بارها برایش توضیح داد. اما حمزه که روخوانی هم بلد نبود چه‌ طور می‌ توانست مفعولٌ فیه را برای مکتب‌ دار توضیح دهد؟ شنبه بعد حسن فلک شد و از خلیفه بودن برکنار، اما تا پایان آن سال حمزه به اندازه حسن صرف و نحو بلد بود. حمزه آن صبح شنبه را هرگز از خاطر نبرد که ترکه‌ های آلبالو به کف پای حسن می‌ خوردند. حسن گریه نمی‌ کرد اما حمزه گریه می‌ کرد. من حاضر نکرده بودم. حسن فلک شد. ای شنبه ناراضی. سید غضنفر دائم می‌ گفت احمق‌ الرجال و ترکه را محکم‌ تر می‌ کوبید. تا پایان سال هر صبح حسن زودتر به مکتب‌ خانه می‌ آمد و درس را به شاگردان یاد می‌ داد. حسن که بعد ها شد «میرزا حسن رشدیه» سال‌ ها بعد در روزنامه اختر خواند:‌ در سال 1241 شمسی شمار ایرانیان باسواد از هر هزار نفر یک نفر بود.

سال 1290 شمسی محله نوبر تبریز چهارمین مدرسۀ میرزا حسن رشدیه…

نویسنده: محسن ذکااسدی

ادامه مطلب را در بهروان شماره پنجم مدرسه بخوانید.
خرید از سایت: behravanmag.com
نسخه الکترونیکی: jaaardotcom
خرید حضوری: پیشخوان دکه‌ ها و کیوسک‌ های روزنامه‌ فروشی و کتاب‌ فروشی‌ های نشر چشمه

برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن