مجله شماره ششم: دانشگاه
شناخت انسان و محیط زندگی او و رابطه میان این دو عامل، از موارد حائز اهمیت در معماری و طراحی فضایی محسوب میشود. روانشناسی نیز بهطور مستقیم به فرهنگ، هنر و معماری مربوط میشود. استفاده مناسب از اجزای هنری مختلف مانند رنگ، فضا و اندازه، توانایی آگاهی از جو یا اتمسفر را دارد. بهعنوانمثال، یک اتاق با دیوارهای سفیدرنگ، بهاحتمال فراوان در خیلیها احساس روشنایی ایجاد میکند و فضا را روشنتر و لذتبخشتر میسازد. معماری با ایجاد یک فضا میتواند از تمام انواع فعالیتهای انسانی حمایت کند و اگر مناسب استفاده شود، میتواند باعث ایجاد ثبات، خدمات و لذت شود. روانشناسی معماری یک زمینه مهم چند رشته است که روانشناسی سنتی، مهندسی، معماری، برنامهریزی داخلی و موارد دیگری را دربر میگیرد تا در طراحی بهتر ساختمانها و فضاهای زندگی، به افراد کمک کند. امروزه طراحی مجموعههای دانشگاهی مناسب، بهمنظور ارتقا کیفیت آموزشی و افزایش خلاقیت دانشجوها از اهمیت زیادی برخوردار است. بسیاری از روانشناسان محیط و طراحان فضاهای آموزشی بر این باورند که محیط فیزیکی دانشگاه باید چنان سازماندهی گردد که هر فرد با توجه به تواناییهای خود به انجام فعالیت و یادگیری تشویق گردد.
سخن سردبیر
و اما به ایستگاه دانشگاه رسیدیم. برای این یادداشت چند نظرسنجی مجازی در جایجای مختلف گذاشتم تا بدانم حس و حال فارغالتحصیلان به دوران دانشگاه و مخصوصاً دوره کارشناسی چه طور بوده است؟ بیش از شصت درصد از آن دوران به نیکی یادکردند و دوست داشتند یکبار دیگر آن اتمسفر و احوال را تجربه کنند. چرا؟ نمیدانم. اما میشود حدس و گمانهایی زد. چرا دانشگاه هر دوره برای خود ویژگیهایی دارد. مثلاً روانشناسها مدرسه را تولد اجتماعی میدانند.
هر دوره یک کشف، یک چالش و یک پله برای بزرگتر شدنمان است. برای دانشگاه میتوان ویژگیهای مختلفی برشمرد دانشگاه تولد چه است؟ به نظرم میآید دانشگاه آغاز تغییر و تغییرات است، طلوع تغییر. برای ایده پردازی این شماره یک موضوع را برای یادداشت خودم نگه داشتم. موضوعی که گمان میکنم بیش از هر مقوله دیگری درباره دوران دانشگاه اهمیت دارد و آنهم نقش همدانشگاهیها است. بیش از هر چیز، همدانشگاهیهایمان روی ما تأثیر میگذارند و موجب تغییرمان میشوند. دانشگاه ما را به هم رساند تا از هم بیشتر بدانیم تا شباهتها و تفاوتهایمان را دریابیم. یکهو به خودمان آمدیم و دیدیم رفیق صمیمیمان آدمی است از شهری دور با هزاران فرسخ تفاوت فرهنگی و رفتاری و فکری اما حالا قرار بود توی یک سلف غذا بخوریم و روی یک نیمکت بنشینیم و راجع به گذشته و آینده حرف بزنیم و خیالپردازی کنیم، اویی که احتمالاً بهصورت ناخواسته یکی دو سال قبل رقیبم بود، اویی که شاید متأسفانه دلم میخواست سر جلسه کنکور اضطراب بگیردش و دو تست اشتباه بزند تا من از او جلو بزنم اما حالا یکجا بودیم. دانشگاه، یکهو ما را از رقابتِ کورکورانه و ناآگاهانه کنکور به یک اتمسفر عجیب و صمیمانه برد. ترم یک، شبیه آلیس در سرزمین عجایب بودیم، تیپهای مختلف. دیگر همهمان لباس یکشکل نداشتیم. ترم بالاییها مسلط بودند و به همۀ رفتارهایشان اشراف داشتند. ما جدیدها میبایست تلاش میکردیم طبیعی جلوه کنیم. دانشگاه به ما «انتخاب» را یاد داد، انتخاب ساعتِ کلاس، انتخاب استاد، انتخاب واحد و شاید برای خیلیها انتخاب همسر آینده. دانشگاه ما را به هم رساند تا بیش از هر زمان دیگر این امکان محقق شود که دربارۀ خودمان حرف بزنیم، از سلایقمان بگوییم، از آهنگهایی که دوست داریم، از جاهایی که میرویم و از دنیا، جهان، هستی، خیابان، شادیها، غمها، افسوسها.
به نظر میآید حس و حال یادداشت من به یک دهه قبل مربوط باشد. نمیدانم و شاید نمیدانیم که دانشگاه هنوز هم آدمها را به هم میرساند تاتوی سلف چای بخورند و یکدل سیر از علاقههایشان حرف بزنند؟
با تنی چند از دانشجوهایی که در حال حاضر مشغول تحصیل هستند برای ایده پردازی محتوایی این شماره گپ زدم. آنها از دانشگاههای مختلف بودند، دولتی، آزاد غیرانتفاعی و پیام نور. گویا ماجرا بااینکه خیلی هم از آن زمان زیادی نگذشته، بسیار فرق کرده است، متفاوتتر از آنکه بشود فکرش را کرد و حتی بخواهم دربارهاش بنویسم. برای همین چند خط قبل گفتم، احتمالاً حس و حالِ یادداشت من برای سالها قبل است. سالها قبل که ما میدانستیم برای چه آمدهایم دانشگاه، برای آنکه دیگر آن آدمهای مدرسهای نباشیم. برای آنکه اگر یک روز بیحال بودیم و حوصلهمان سر جایش نبود کلاس نرویم و کسی نباشد که نیم ساعت نگذشته زنگ بزند و سراغمان را بگیرد. دانشگاه تیپمان را تغییر داد و ما را با کافههای شهرمان آشنا کرد، با موسیقیهای مختلف و بلندپروازیهایی که رسیدن بهشان شاید تنها کمی همت میخواست.
همدانشگاهیها، دلم میخواهد از آنها بیشتر بنویسم. آنها که موجب شدند بیشتر به خودمان برگردیم. با آنها امتحان بدهیم، حذف کنیم و خدایناکرده مشروط شویم. میتوانم بفهمم چرا خیلیهایمان دوست داریم به دورۀ کارشناسی برگردیم. برای آنکه انگار سالها درسخوانده بودیم تا به آنجا برسیم، آنجا که «آینده» چندان معنی نداشت، افسوس پیدایش نبود و حسرت را اصلانمی شناختیم. دلمان میخواست بیشتر کشف کنیم، بیشتر حرف بزنیم. دانشگاه آغاز تغییر بود، برای آنکه تلاش کنیم سری توی سرها دربیاوریم و کمکم وارد اجتماع بشویم. برای همین در این شماره از روی جلد گرفته تاتوی مجله تقریباً همهچیز را تغییر دادهایم. من هم دوست دارم برگردم به دورۀ دانشگاه، دورۀ کارشناسی، شاید کم دغدغه ترین دوران زندگی. جایی که دیگر رسیده بودیم، که وقتِ قدم زدن بود و آسودگی، بیآنکه بدانیم جایی که آمده و رسیدهایم چه خوابی برایمان دیده است. هر چه بود هرچه هست تمام شد ما به آن، دوران، حال و هوا، دانش، دانشجو و دانشگاه از حوزههای مختلف نگاه انداختهایم، یک نگاه روانشناسانه. این شماره تقدیم به همدانشگاهیهایمان.
روزگارمان کم دغدغه
درباره مجله بهروان
مجله بهروان، مجلهای بین رشته است که با نوآوری خود بین رشته روانشناسی و سایر حوزه ها اعم از هنر، ورزش، ادبیات، جامعه شناسی، سیاست و … پیوند بر قرار کرده است. مجله بهروان در هر شماره ای به یک موضوع مشخص، در بخش های متفاوت می پردازد و به آن موضوعات با عینک روانشناسی می نگرد. مجله بهروان زمانی متولد شد که خواندن مجله به دست فراموشی سپرده شده بود. مجله بهروان ما برای اینکه خودش را به اطرافیان اش نشان دهد، نیازمند ذهن باز اطرافیان برای باور کردنش بود. خدا را شاکریم که اطرافیان اش باهوش بودند و مجله بهروان را باور کردند. روزگار گذشت و ما شاهد رشد مجله بهروان مان بودیم که ناگاه نگران شدیم که مبادا مجله بهروان با در انزوا رفتن و سکوت کردنش دچار اتیسم شده باشد. بررسی کردیم و خیالمان راحت شد که مجله بهروان ما اتیسم ندارد و شاد شدیم. آنقدر شاد شدیم که تصمیم گرفتیم شادیمان را با مردم به اشتراک بگذاریم. روزها سپری شدند و مجله بهروان ما بزرگ و بزرگتر شد. آنقدر بزرگ شد که عشق ورزیدن را آموخت و عاشق شد، عاشق یادگیری. او آنقدر عاشق بود که تصمیم گرفت به خاطر عشق اش به مدرسه برود و خودش را بسازد. مجله بهروان ما یک سری به مدرسه زد، درس خواند و چون باهوش بود خیلی سریع مدرسهاش را تمام کرد و وارد دانشگاه شد. وارد دانشگاه شد تا شاید بتواند آیندهاش را بسازد. آیندهای درخشان که قرار است سرشار از تغییرات شگرفی برایش باشد. امیدواریم مجله بهروان ما بتواند با تغییرات مسیر زندگیاش سازگاری کند و به تغییرات مثبت زندگی اش متعهد باشد. به امید اینکه مجله بهروان ما بتواند روزگار خوشی را برای خود و خوانندگان اش بسازد.