زن کُشی
در هفتههای اخیر، خبر قتل چند دختر جوان توسط خانوادهی آنها جامعه را دچار شوک نمود. پس از این اتفاقات، تحلیلهای مختلفی درخصوص علل روان شناختی قتل های ناموسی ارائه شد. لکن در این یادداشت به بررسی کهنالگوهای زن کشی در “ناخودآگاه جمعی بشر” میپردازیم. هدف ما عادیسازی یا توجیه این رفتار نیست. بلکه صرفاً به بررسی ریشههای تاریخی این کنش و راههای کنترل آن میپردازیم.
فروید و یونگ
«زیگموند فروید» نشان داد شخصیت هر فرد متأثر از یک “ناخودآگاه فردی” است. که اختیار بسیاری از رفتارهای او را در دست دارد. «کارل یونگ» اما نشان داد علاوه بر “ناخودآگاه فردی” یک “ناخودآگاه جمعی” در بین ابنا بشر وجود دارد. که فارغ از فرهنگ و نژاد و دین، برخی رفتارهای تکرار شونده (مانند قداست قربانی کردن و حرمت زنای محارم)، متأثر از آن است. فروید سالها قبل برای اولین بار در کتاب «توتم و تابو» به ریشهیابی بسیاری از این رفتارها پرداخت. اما طی سالهای اخیر توجه بسیار بیشتری به “روانشناسی تکاملی” در تبیین رفتارهای جمعی بشر شده است. “قتلهای ناموسی” (Honor Killing) را شاید بتوان یکی از همین نمونهها دانست که طی هزاران سال در جوامع و فرهنگهای گوناگون وجود داشت. و ریشهی آن را در ناخودآگاه جمعی بشر یا “کهن الگو(archetype)“ها دانست.
کمونهای اول
جهت بررسی علل روان شناختی قتل های ناموسی لازم است به دهها هزار سال پیش بازگردیم. پیش از «انقلاب کشاورزی»، انسانهای کوچنشین همواره در پی سرپناه، امنیت و غذا در حال تغییر محل زندگی خود بودند. در این جوامع (کُمونهای اول) همه چیز، منجمله؛ غذا، محل سکونت، رابطهی جنسی و فرزندان، به صورت اشتراکی بود. از زمانی که بشر یاد گرفت با یکجانشینی، به کشاورزی روی آورد، فرهنگ جمعی بشر رو به تغییر نهاد.
گرچه در کمونهای اولیه، همه چیز اشتراکی بود و مالکیت بر زنان و فرزندان بین مردان تعریف نشده بود. اما پس از یکجانشینی و تصاحب زمین کشاورزی، بحث وراثت زمین و منافع کشاورزی به وجود آمد. از این رو رابطه خونی پدر و فرزند مهم تلقی شد. و نتیجهی آن، شکلگیری پدیدهای به نام ازدواج بود. تا پیش از آن، کمونها، جامعهای زن سالار بودند که مردان حول یک یا چند زن، منافع مشترک داشته اما بر آنها مالکیت نداشتند. در کمونهای اولیه، هویت مردان در هویت اشتراکی حول زنان تعریف میشد. در این جوامع (مانند کلونیهای زنبوری) عمدتاً رئیس کمون، یک زن بود و مردان به عنوان ابزار زنان جهت حفظ بقا تعریف میشدند.
پس از انقلاب کشاورزی، به مرور مرد، مالک زمین، زن و فرزند شد. و هویت شخصی او نیز در رابطه با این سه کالا تعریف گردید. رابطه اشتراکی کمونهای اولیه جای خود را به رقابت، درگیری و خونریزی جهت تصاحب این سه کالا داد.
عصر حاضر
در طول هزاران سال جنس مذکر تلاش کرده تصاحب این سه کالا را حفظ و حتی گسترش دهد. تأثیر این تلاش در زندگی مدرن نیز دیده میشود. نام خانوادگی همچنان از پدر عاریت گرفته میشود، کوشش جهت افزایش بیشتر ثروت و تولید مثل بهتر، نمونههای تلاش انسان مدرن در همین راستا است.
انسان امروز نیز مانند نیاکانش احساس مالکیت بر زن و فرزند دارد. و هویتاش را در تعامل و تماس با زن و فرزند و اموال خود تعریف میکند. اگر در دوران انقلاب کشاورزی، رقیبی سعی مینمود مالکیت سهگانه و هویت جمعی آنها را تصرف نماید، به جنگ و خونریزی میپرداختند. اکنون نیز هر عاملی که باعث شود هویت فرد و مالکیت او را تحت تأثیر قرار دهد، با آن مقابله میکند.
هویت فرد در طول تاریخ با پدیدههایی اجتماعی مانند دین، سنت، آبرو و غیرت آمیخته شده. و باعث شد حساسیت فرد نسبت به اموال سهگانه او مضاعف گردد. بشر امروز سعی مینماید ثروت، مکنت و وسیله نقلیه بهتری داشته باشد( نماد زمین در کهن الگو). در انتخاب همسر، قابلیتهای منحصر به فرد شخص(مانند زیبایی) را در نظر بگیرد و فرزندان بهتر و موفقتری را تربیت کند.
این خودآگاه جمعی در تمام ابنا بشر به یادگار مانده لکن در جوامع مختلف ظهور و بروزهای متفاوتی دارد. تلاش جنس مذکر جهت حفظ مالکیت سه گانه خود در روزگار امروز ما باعث بروز اتفاقات عجیبی مانند قتلهای ناموسی شده است.
مهمترین عوامل زن کشی
زن کُشی، قتل همسر و دختر، سابقه طولانی در تاریخ بشر دارد. مرد همواره تلاش کرده مالکیتش بر زنان تحت تسلط خود را حفظ کند. و هرگونه اخلال در این روند باعث شده تا ناخودآگاه جمعی او به کار افتاده و عکس العمل نشان دهد. مهمترین عوامل زن کشی، خیانت و تلاش جهت تغییر مالکیت زنان بوده است. در جوامع باستانی پس از انقلاب کشاورزی، زن کشی بخاطر تغییر مالکیت یا هویت، امری مرسوم و قانونی بود. چرا که در این جوامع مالکیت مطلق مرد بر زن تثبیت شده بود. و مرد حق داشت درصورت وقوع هرگونه اخلال در این روند، عکس العمل مناسب را نشان دهد.
قتلهای ناموسی در طول تاریخ بارها و بارها و به روشهای مختلف اتفاق افتاده است. حتی امروزه در جوامع پیشرفته غربی نیز آمار زن کشی، بسیار بالاست. به عنوان مثال براساس یک آمار، تا 50 درصد از آمار قتل زنان در آمریکا به دلیل همسرکشی است. براساس تحقیقاتی که در یک بازه ده ساله در این کشور انجام شده، علت اصلی قتلهای ناموسی؛ خیانت، آزار فرزندان، تهدید به جدایی و مشکلات مالی بوده است. این آمار را میتوان شاهدی بر این ادعا دانست که مرد امروز همچنان تلاش میکند مالکیت سهگانه خود را حفط کند. از دست دادن هرکدام از این کالاها، هویت فرد را دستخوش تغییر میکند که این، امری پذیرفتنی نیست!
هرچه جامعه به سمت مدرنیته حرکت نموده و خانواده و هویتهای فردی، جای خود را به کلونهای اجتماعی و هویتهای اشتراکی ببرد، ارزشگذاری این مالکیت کاهش مییابد. همچنان که آمار نیز نشان میدهد امروزه قتلهای ناموسی در نقاط پر جمعیت، دور افتاده و با سطح فرهنگ و دانش جمعی کم، بیشتر رخ میدهد. چرا که در این جوامع، هویت فرد همچنان با مالکیت سهگانه او گره خورده است.
هویت
در جوامع کوچک، هویت و مالکیت افراد، مؤلفههای تأثیرگذار در تعریف موقعیت اجتماعی آنها هستند. و از طرف دیگر، فرهنگ حاکم بر جامعه، مالکیت و هویت یکسانی را به اعضای جامعه دیکته مینماید. در چنین جامعهای اگر زنی تلاش کند که مالک خود را تغییر دهد با عکس العمل شدید فرد و جامعه روبرو میشود. و حتی ممکن است برای آن جامعه، حفظ هویت و مالکیت، از زن کشی اهمیت بیشتری داشته باشد.
هویت، به عنوان کلمه کلیدی و تاثیر گذار در زندگی بشر، نیروی محرکهی قتلهای ناموسی و زن کشی است. افراد اگر احساس کنند هویتشان در اتمسفر محل زندگی آنها دستخوش تغییر شود دست به عکس العمل میزنند. هویت در یک جامعه سنتی، شامل یک مرد، همسر، فرزندانش و اموال آنها میشود. و تغییر مالکیت هرکدام از آنها بایست در طی یک فرآیند سنتی و سیستماتیک مورد قبول جامعه (ازدواج، طلاق، خرید و فروش اموال) صورت پذیرد. در غیر این صورت نظام سنتی و ارگانیک محلی، هویت فرد را مخدوش شده میپندارد.
در چنین شرایطی یک پدر اگر احساس کند دختر یا همسرش رفتاری خلاف هویت و مالکیت او نشان داده و قصد دارد مالکیت خود را به مرد دیگری منتقل کند، جِد و جَهد خواهد نمود که هویت اجتماعی (بخوانید آبرو و اعتبار خانوادگی) خود را حفظ کند. این تلاش به حدی است که ممکن است فرد را مجبور به حذف فیزیکی کالای از دست رفته کند. در این جوامع، زن کشی و خون ریزی قبح کمتری نسبت به تغییر مالکیت و تغییر هویت دارد.
نتیجهگیری
به عنوان نتیجهگیری علل روان شناختی قتل های ناموسی میتوان گفت مادامی که هویت فردی و اجتماعی افراد به صورت سنتی و محدود در جغرافیای انسانی آنها تعریف شود، تلاش جهت حفظ مالکیت و هویت جنس مذکر ادامه دارد. شاید تصویب قوانین سختگیرانه در این خصوص بتواند کمک موثری باشد. اما مهمتر از آن، تلاش جهت بازتعریف هویت جمعی و مالکیت در جوامع است. که دوگانه انگاری ازلی و جنس دوم محسوب نمودن زن، مهمترین سد در راه تحقق این ایده است. تلاشهای زیادی جهت تغییر پارادایم فکری جامعه لازم است اما مهمترین عامل، زمان است!
برای خواندن دیگر یادداشتهای سید محمد هادی موسویکلیک کنید.