هزار کاکُلیِ شاد، هزار قناریِ خاموش
پارهای از بخش یازدهم– پیاُوی – سینما از منظر روانشناختی
نویسنده: : مهدی آبایی
صحبت از سه گانه «پیش از…» از پیش برایم دشوار بود. از همان موقع که قرار شد دربارهاش بنویسم و کلماتش را انتخاب کنم. عماد گفت بیستوسه روز شده. بیست و سه روز لفتش دادم. تا همین الان، تا همین لحظه. میدانستم که در آغاز بین آنها تنها کلمه بود. بین جسی و سلین. ولی کلمه آغاز من چه باشد؟ آنها از قاب سینما عبور کردهاند و آمدهاند وسط زندگیام. مثل آن بازیگرِ رُز ارغوانی قاهره که پایش را گذاشت اینطرف پرده سینما و وارد زندگیِ واقعی سیسیلیا شد و عاشقش کرد. آنها در مناند و با من بزرگ میشوند. کلمه مهم است.کلمه معشوق را زنده میکند. مثل جسی که با کلمات معشوقش را دوباره زنده کرد در آن بعد از ظهرِ پاریسی. کتابفروشیِ شکسپیر و شرکاء. یادت هست؟ موهایت را پشت گوشَت حلقه کردی و لبخندی زدی. هر دو عاشق بودیم و «پیش از…»ها را چون آخرین نشانه از مذهبی شگفت لابهلای بوته خاطراتمان پنهان کرده بودیم! خاطراتی که پراکنده شدند. از وقتی کلمه را گم کردیم. حالا هر کلمه که انتخاب کنم برای نوشتن از آن فیلم، شعلهایست که موی معشوق را آتش میزند و احضارش میکند. همین چند خط را که شروع کردم به نوشتن، آنها آن بیرونند. جسی و سلین. احضار شدند: در پذیرائی خانهام نشستهاند و قهوه مینوشند و ترانهی درست به موقعِ «نیناسیمون» را گوش میدهند:
ادامه مطلب را در بهروان شماره چهارم (عشق) بخوانید.
خرید از سایت: behravanmag.com
نسخه الکترونیکی: jaaardotcom
خرید حضوری: پیشخوان دکهها و کیوسکهای روزنامهفروشی و کتابفروشیهای نشرِ چشمه